مرگ مهراب

ساخت وبلاگ

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکستعهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکستناگهان دریا! تو را دیدم حواسم پرت شدکوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکستدر دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنیدهی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکستبعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزننددل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکستعشق زانو زد غرور گام هایم خرد شدقامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکستوقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شدپیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست******گریه کن !تازه دارد چشم هایت شبیه من می شود...اینبار ولینه از دست خاطره ها کاری بر می آید نه عکس ها...عشق همنمی تواند وساطت کند ؛ما فرسنگ ها از دل همدور شدیم...*******نیستی! آغوش من احساس سرما می کندپنجره تن لرزه هایم را تماشا می کندصبح تا شب در اتاق کوچکی زندانی امهر كسي با من سر این عشق دعوا می کندزخم بر خود می زنم ، تا درد از حد بگذردبعد تو تنها مرا اندوه ارضا می کندمی گذارم سر به روی شانه ی تنهایی امغم بساط اشک هایم را مهیّا می کندبالشی که شاهد هق هق زدن های من استتوی گوشم با همان لحن تو نجوا می کندحال دنیایم وخیم است و نگاهم عشق رااز سکوت کهنه ی عکست تمنا می کندبی تو بر تصویر تلخ زندگی زل می زنممرده ای در آینه گاهی تقلا می کند*******سالهاست که با بی کسی هایم هم آغوشمو این انتظارلعنتی ..........میدانم که دیگر به توختم نمی شودتوهم بی من خوش باش******روزی به تمام این بی قراری ها می خندیو ساده از کنارشان می گذریاین قشنگترین دروغی ستکه دیگرانبرای آرام کردنت به تو می گویند مرگ مهراب...
ما را در سایت مرگ مهراب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sima139695 بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 25 دی 1401 ساعت: 19:57